هیهات من ذله
و اگر خفه ام کنند سازش نخواهم کرد
و ایمانم را قربانی مصلحت نمیکنم
چه

دوباره می سازمت وطن!
دوباره می سازمت وطن!اگرچه با خشت جان خویش.
ستون به سقف تو می زنم،اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از توگل،به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،به سیل اشک روان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام،به گور خود خواهم ایستاد
که بر درم قلب اهرمن،زنعره آنچنان خویش
اگر چه پیرم،ولی هنوز ـمجال تعلیم اگر بود
جوانی آغاز می کنم،کنار نوباوگان خویش.
دوباره می بخشیم توان(اگرچه شعرم به خون نشست)،
دوباره می سازمت به خون،اگر چه بیش از توان خویش
س ـبهبهانی


طبیبان بر سر بالین من